معنی روسیه سفید

حل جدول

روسیه سفید

بلاروس


شهری در روسیه سفید

مازیر


روسیه

بزرگترین کشور جهان


سفید

ابیض

فارسی به انگلیسی

روسیه‌ سفید

White Russia


سفید سفید

Lily-White, Snow-White

لغت نامه دهخدا

روسیه

روسیه. [سی ی َ] (اِخ) نامی است که بر امپراتوری وسیع تزارهااطلاق می شود و آن در اروپا و آسیا از سواحل دریای بالتیک تا سواحل اقیانوس کبیر ممتد بوده است. (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین). رجوع به روسیه ٔ شوروی شود.

روسیه. [ی َه ْ] (ص مرکب) مخفف روسیاه. کسی که بخاطر کارناروا که مرتکب شده شرمنده است:
گر به پیری دانش بدگوهران افزون شدی
روسیه تر نیستی هر روز ابلیس لعین.
منوچهری.
ای ز خجالت همه شبهای تو
روسیه از روز طربهای تو.
نظامی.
زن چو انگور و طفل بی گنهست
خام سرسبز و پخته روسیهت.
نظامی.
و رجوع به روسیاه شود.


سفید

سفید. [س َ / س ِ] (ص) سپید که نقیض سیاه باشد و به عربی ابیض خوانند. (برهان). ابیض. (غیاث) (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی). رنگی است روشن ترین رنگها و رنگی است خارج از رسته ٔ اصلی و فرعی. این رنگ را بهر رنگ دیگر اضافه کنندروشن تر سازد. (فرهنگ فارسی معین):
بچهره چنان بود برسان شید
ولیکن همه موی بودش سفید.
فردوسی.
|| روشن:
شما را سوی من گشاده ست راه
بروز سفید و شبان سیاه.
فردوسی.
گذشت آن کز آن چرخ با اعتمید
چو شب دورباشی ز روز سفید.
اثیرالدین اخسیکتی.
بتشنیع و دشنام و آشوب و زجر
سفید از سیه فرق کردم چو فجر.
سعدی.
گفته باشد مگرت ملهم غیب احوالم
این که شد روز سفیدم چو شب ظلمانی.
حافظ.
|| کنایه از ظاهر و نمایان هم هست چه هرگاه گویند «سفید شد» مراد آن باشد که ظاهر و نمایان گردید. «سفید نشد» یعنی پیدا نشد. (برهان).
|| درمک. سمید. و آن قسمی نان است که سبوس گرفته باشند. (یادداشت مؤلف).


زاغ سفید

زاغ سفید. [غ ِ س ِ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) رجوع به زاج سفید و زاگ سفید شود.

فرهنگ عمید

سفید

از رنگ‌های ترکیبی شبیه رنگ برف یا شیر تازه،
(صفت) هر چیزی که دارای این رنگ باشد،
(صفت) [مجاز] روشن،
(صفت) [مجاز] کسی که پوست سفید دارد،
[مجاز] فاقد رنگ، نوشته یا نقش: کاغذ سفید،
(موسیقی) نتی که از نظر زمانی برابر نصف نت گرد است،

فرهنگ معین

سفید

آن چه که به رنگ برف یا شیر باشد، ابیض. مق. سیاه. اسود، (کن.) ظاهر، نمایان. سفید و اسپید و سپی نیز گویند. [خوانش: (س یا سَ) [په.] (ص.) = سپید: ]

مترادف و متضاد زبان فارسی

سفید

آق، بیاض، سپید، سیمگون، شیری‌رنگ، نقره‌فام، نقره‌گون،
(متضاد) اسود، سیاه، سفیدپوست،
(متضاد) رنگین‌پوست

فارسی به عربی

سفید

ابیض، قدیم، مثلج

فرهنگ فارسی هوشیار

اسفیدا سفید

(صفت) سفید سفید کاملا سپید.


سفید پوستی

دارای پوست سفید بودن از نژاد سفید بودن مقابل سیاه پوستی.

معادل ابجد

روسیه سفید

435

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری